English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8081 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approximate U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
approximates U نزدیک کردن
adduct U بمرکز نزدیک کردن
To turn into cash. U به پول نزدیک کردن
transverse adduction U نزدیک کردن افقی
to trun to a U بصرفه نزدیک کردن
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on <idiom> U از نزدیک دیدن وکنترل کردن
range alongside U نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
near all U نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
see for oneself U از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
alliterate U چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
the sun is near setting U افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
clinches U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching U نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
aggress U نزدیک کردن حمله کردن
nearing U نزدیک
hand to hand U نزدیک
close by U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
at hand U نزدیک
narrowly U از نزدیک
nearest U نزدیک
on the eve of U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
towards U نزدیک
near- U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
adjacent U نزدیک
forbye U نزدیک
by U از نزدیک
hard by U نزدیک
close up U از نزدیک
forby U از نزدیک
imminent U نزدیک
forby U نزدیک
nears U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
close-up U از نزدیک
foreby U نزدیک
neared U نزدیک
contiguous U نزدیک
forbye U از نزدیک
nearer U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
neighbouring U نزدیک
closes U نزدیک
upcoming U نزدیک
fast by U نزدیک
closest U نزدیک
near at hand U نزدیک
near by U نزدیک به
approaching U نزدیک
closer U نزدیک
near upon U نزدیک
vicinal U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
nearby U نزدیک
close U نزدیک
proximate U نزدیک
forthcoming U نزدیک
next door to U نزدیک
near U نزدیک
accessible U نزدیک
near by U نزدیک
close aboard U نزدیک
close-ups U از نزدیک
beside U نزدیک
in sight U نزدیک
nigh U نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
abut U نزدیک بودن
odd comeshortly U روز نزدیک
abutted U نزدیک بودن
to keep close U نزدیک ماندن
nearing U نزدیک به ضربه
aftermost U نزدیک پاشنه
inextremis U نزدیک بمرگ
abuts U نزدیک بودن
adducent U نزدیک کننده
whitish U نزدیک به سفید
his almost night U نزدیک شب است
approached U نزدیک شدن
approach U نزدیک شدن
adductor U نزدیک کننده
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
on the simmer U نزدیک بجوش
approaches U نزدیک شدن
infighting U نبرد نزدیک
foreground U نزدیک نما
close in U نزدیک شدن
approachable U نزدیک شدنی
gain on U نزدیک شدن به
subsaturated U نزدیک به اشباع
upcoming U دراتیه نزدیک
close combat U رزم نزدیک
near sighted U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
beetle eyed U نزدیک بین
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
to gain on U نزدیک شدن به
close control U کنترل نزدیک
near-sighted U نزدیک بین
close price U قیمت نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
short-sighted U نزدیک بین
close coordination U همکاری نزدیک
nearsighted U نزدیک بین
close controlled U همکاری نزدیک
subcentral U نزدیک مرکز
subapical U نزدیک راس
come by U نزدیک شدن
in the near future U در آینده نزدیک
upstream U نزدیک به سرچشمه
parahepatic U نزدیک جگر
short range U نزدیک برد
short-range U نزدیک برد
hare sighted U نزدیک بین
by U نزدیک کنار
cypres U تقریبی نزدیک
to be on the way U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
aggress U نزدیک شدن
hand in glove U خیلی نزدیک
at U پهلوی نزدیک
subadult U نزدیک سن تکلیف
stand by <idiom> U نزدیک بودن
accede U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
acceded U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
almost U بطور نزدیک
besides U بعلاوه نزدیک
Near East U خاور نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
accosts U نزدیک کشیدن
recent memory U حافظه نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
caudal U نزدیک به انتها
myopy U نزدیک بینی
toward(s) evening U نزدیک به عصر
deciding U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
immediate flanks U جناحین نزدیک
toward U نزدیک به مقارن
draw on U نزدیک شدن
nears U نزدیک به ضربه
accosts U نزدیک شدن
accosting U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
accosted U نزدیک شدن
accost U نزدیک کشیدن
low U نزدیک سبد
accost U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
deep U نزدیک به هدف
near sight U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
closes U نزدیک به ناو
closer U نزدیک به ناو
close U نزدیک بهم
close U نزدیک به ناو
near point U نقطه نزدیک
near shore U نزدیک به ساحل
nearsightedness U نزدیک بینی
nearer the end U نزدیک تر بیابان
in the near f. U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
one of these days U دراینده نزدیک
closes U نزدیک بهم
proximal U نزدیک مبدا
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com